سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فریب شیطان

شیطان خیلی فریب کار است.فریب نخورید! درکتاب (بحار الانوار) از (اصول کافی) از حضرت صادق(ع) شرح حال عابدی امده است که همیشه سرگرم عبادت و بندگی و اطاعت حق بود. به قدری در عبادت کوشا بود که شیطان هر کاری می کرد که او را از عبادت هایش سست کند نتوانست. اخرالامر نعره ای زذ. بچه هایش اطرافش جمع شدند و گفتند: تورا چه شده که فریاد می زنی؟ گفت: از دست این عابد عاجز شده ام. ایا شما راهی سراغ دارید؟ یکی از ان شیطان ها گفت: من او را وسوسه می کنم که به شهوت اید و زنا کند.شیطان گفت: فایده ای ندارد زیرا اصلا میل به زن در او کشته شده است. دیگری گفت: از راه خوراکی های لذیذ او را می فریبم تا به حرام خوری وشراب کشیده شود و او را هلاک کنم. گفت: این هم فایده ای ندارد زیرا در اثر ریاضت چند ساله شهوت خوراکی نیز در او کشته شده است. سومی گفت: از راه عبادت.همان راهی که در ان است می توانم او را فریب بدهم. شیطان گفت: افرین! مگر از راه تقدس کاری کنی.

بالاخره نتیجه این مشاوره ها این شد که خود این شیطانک ماموریت پیدا کرد و به صورت جوانی در امد ودرصومعه عابد را زد. عابد درصومعه را باز کرد. دیدجوانی است. اقا چه می خواهی؟ شیطان گفت: من جوان مسلمانی هستم ولی متاسفانه پدر و مادر من بت پرست هستند و نمی گذارند من نماز بخوانم و عبادت کنم. شنیده بودم عابدی در این جا مشغول عبادت است وصومعه ای دارد. لذا گفتم بیایم نزد شما و بهتر به بندگی برسم. مگر شما نمی خواهید تمام مردم خداپرست شوند؟ یکی از انها من هستم.

عابد به ناچار راهش داد. جلوی عابد مشغول به نماز خواندن شد.خواند و خواند وخواند تا نزدیک غروب. عابد روزه دار بود.سفره کوچکی پهن کرد. به جوان تعارف کرد. جوان گفت: نه نمی خورم حالا دیر نمی شود. الله اکبر! ایستاد به نماز. عابد یک مقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد. بعد خوابش گرفت. به جوان گفت: بیا یک مقدار استراحت کن. جوان گفت: نه. الله اکبر! دوباره مشغول نماز شد.

عابد یک مقدار خوابید. نیمه های شب بیدار شد دید این جوان بین زمین ئ اسمان نماز می خواند. عابد گفت: عجب! عابدتر از من هم هست که به این مقام رسیده و اصلا خسته نمی شود. این چه شوقی است! این چه نیرویی است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد ودائما به عبادت مشغول باشد!

بالاخره گفت: بروم از او سوال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده است؟ شیطانک مشغول بود و اصلا اعتنایی به عابد نمی کرد. تاسلام نماز را می داد فورا به نماز بعدی سرگرم می شد. تا بالاخره عابد او را قسم داد که فقط سوالی دارم جواب مرا بده! شیطانک صبر کرد و عابد پرسید چه کردی که به این مقام رسیدی؟ گفت: من که به این مقام رسیدم به واسطه گناهی بود که مرتکب شدم و بعد توبه کردم. حالا هر وقت به یاد ان گناه می افتم توبه می کنم ودر عبادتم قوی تر می شوم و صلاح تو را هم در همین می بینم که بروی زنا کنی وبعد توبه نمایی تا به این مقام برسی.

عابد گفت: من چطور زنا کنم؟ اصلا راه این کار را بلد نیستم و پول هم ندارم. شیطانک دو درهم به او داد و نشانه خانه فاسدی را در شهر به او داد. عابد از کوه پایین رفت و به شهر داخل شد واز مردم سراغ خانه فاحشه را گرفت. مردم گمان کردند که او می خواهد ان زن را ارشاد و راهنمایی کند.منزل او را نشان دادند. وقتی که بر فاحشه وارد شد پول را به او عرضه داشت و تقاضای حرام نمود.

این جا لطف خدا به یاری عابد می اید و به دل فاحشه می اندازد که او را هدایت کند. زن به سیمای عابد نگریست. دید زهد و تقوی از ان می بارد. امدنش به اینجا عادی نیست پرسید: چطور به اینجا امدی؟ گفت: چه کار داری تو پول را بگیر و تسلیم شو. زن گفت: تا حقیقت را نگویی تسلیم تو نمی شوم. بالاخره ناچار جریان را گفت. زن گفت: ای عابد هر چند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولی بدان این شیطان بوده که تو را به سوی من راهنمایی کرده است.

عابد گفت: او به من قول داده که به مقام او برسم. زن گفت: نه.چنین نیست که تو می گویی. ای عابد! از کجا معلوم که پس از گناه توفیق توبه پیدا کنی یا توبه ات پذیرفته شود. ویا اگر در حال گناه عزرائیل امد جانت را گرفت تو جواب خدا را چه خواهی داد؟ یا این که اگر جنب از حرام بودی و فرصت برای غسل و توبه و انابه پیدا نکردی جواب حق را چه خواهی داد؟ از ان گذسته پارچه پاره نشده بهتر است یا پاره و دوخته و وصله شده؟! این شیطان بوده که تو را فریفته است. عابد باز نپذیرفت.

زن در اخر کار گفت: من اینجا هستم تو برگرد اگر دیدی ان جوان همان جاست و همچنان سرگرم عبادت است بیا من در خدمت هستم. عابد وقتی که به صومعه بر می گردد می بیند کسی نیست.دانست که این ملعون تصمیم داشته او را در چه دامی بیاندازد.لذا از کرده خود پشیمان و نادم گشته و توبه می نماید و به عبادت مشغول و به ان زن دعا می کند.

روایت شده است که شب اخر عمر ان زن رسیدو از دنیا رفت. صبح به پیغمبر ان زمان وحی شد که به تشییع جنازه او برود.وقتی که بر در خانه زن می رسد مردم می گویند: ای پیغمبر برای چه در خانه این زن می ایی؟ می گوید: برای تشییع جنازه زنی از اولیای حق امده ام. مردم می گویند: او زن فاحشه ای بیش نبود.

پیغمبر سرش را به سوی اسمان می کند ومی گوید: خدایا تو می گویی یکی از اولیای من مرده تشییع جنازه اش کن. این مردم می گویند: این زن فاحشه بوده است. قضیه چیست؟ خطاب رسید: ای پیغمبر هم مردم راست می گویند و هم من. چون این زن تا چند وقت پیش فاحشه بود. اما ان عابد را از گناه دور می کند. بعد از رفتن عابد در خانه را می بندد و پشت در می نشیند و کلاه خود را قاضی می کند و می گوید: ای بدبخت و بیچاره! تو به عابد گفتی شاید در حال زنا عزرائیل به سراغت اید و تو توفیق توبه کردن پیدا نکنی چه خاکی بر سر خواهی ریخت. تو که خودت از او پست تر هستی. تو خود یک عمر است دامنت کثیف و الوده است تو چرا توبه نمی کنی؟ شاید عزرائیل یک وقت به سراغ تو هم بیاید با دامن الوده جواب خدا را چه خواهی داد؟ از ان شب توبه کرد و از گناه برگشت و نادم و پشیمان شد و با ما اشتی کرد و مشغول عبادت گردید.



نظر  

نوشته شده توسط خادمی در دوشنبه 90/9/28 ساعت 3:45 عصر موضوع | لینک ثابت


حقایق و اسرارنماز

اساس راز نماز در شهود عینی نمازگزار نهفته است وچون شهود قلبی درجاتی دارد برای اسرار نماز نیز مراتبی است که هر درجه بالا نسبت به پایین باطنی است مستور وهر رتبه پایین نسبت به بالا ظاهری است مشهور ونماز گزار سالک همواره با جان و دل از مشهوری به مستور سفر میکند تا نه از شهرت نامی باشد ونه از سترت اثری و نه از راز نشانی و نه از نماز عیانی و نه از نماز گذار اسمی بلکه تنها معبود دیده می شود و بس

انچه پیرامون راز نماز و حقایق ان در دسترس عالمان جستجوگر فرار گرفته رشحاتی از دریای مواج عصمت وطهارت است و دیگران را به حریم قدس ان راهی نیست (تا یار که را خواهد و میلش به که باشد) یکه تازان میدان توحید و محرمان اسرار الهی کم و بیش یاران رازدار خویش را در حد ظرفیتشان از اسرار غیبی و ملکوت و حقایق عالم اگاه می ساختند ولی

هر که را اسرار حق آموختند                          مهر کردند و دهانش دوختند!!

امیر مومنان(ع) دست بر سینه سترگ خویش نهاد و فرمود

اینجا اکنده از دانش است اگر با ظرفیتانی می یافتم

بدون تردید انچه سخن متین و حکیمانه پیرامون پدیده های دو سرا در دسترس مردم است از ابشخور وحی سیراب گشته گر چه انچه در سینه انان است بسیار بیشتر از مقداری است که در دسترس ما می باشد

شخصی به نام رزام در حضور منصور دوانقی از حضرت صادق(ع) پیرامون نماز و حدود ان می پرسد امام پاسخ می دهد نماز چهار هزار حد دارد که تو یکی از انها را هم نمی توانی مراعات کنی   رزام اصرار می ورزد امام قدری از راز نماز را پیرامون نهی از فحشا و منکر توضیح می دهد

امام خمینی قدس سره درباره این حدیث می نویسد

  اگر این چهار هزار حد که جناب صادق(ع) فرمودند از حدود ظاهریه و اداب صوریه بود  نمی فرمودند تو یکی از انها را ادا نمی کنی ووفا نمی نمایی زیرا معلوم است که همه کس می تواند به اداب صوریه نماز قیام کند

همچنین امام راحل پس از تجزیه و تحلیل برخی روایات پیرامون عبادت و نماز به حقیقت و راز ان اشاره کرده چنین نتیجه گیری می کند

پسش از تدبر در این احادیث شریفه و تفکر در حال ائمه هدی سلام الله علیهم که در وقت ادای این امانت الهیه رنگ بعضی از انها متغیر می شد و پشت بعضی می لرزید و بعضی از انها از خود بی خود می شدند که از ما سوی الله بکلی غافل می شدند حتی از ملک بدن و مملکت وجود خود غفلت می کردند معلوم می شود که حقیقت این عبادت الهی و نسخه جامعه که برای خلاص این طایرهای قدسی از قفس تنگنای طبیعت به کشف تام محمدی ترتیب داده شده و به قلب مقدسش نازل گردیده همین صورت دنیاوی و هیئت ظاهریه ملکیه نیست چه اینکه این صورت را هر عالم مساله دان یا عامی ابجد خوان می تواند به شرایط صحت و کمال صوری ان قیام کند واز عهده به خوبی براید دیگر این قدر تغیر الوان و ارتعاد فرائص و خوف و خشیت از قصور و تقصیر معنی ندارد

نماز برای چه؟

اننی اناالله لا اله الا انا فاعبدنی و اقم الصلاه لذکری (براستی من خدایی هستم که معبودی جز من نیست پس مرا بپرست و نماز را برای یاد من به پا دار-طه.14 )

چند نکته

1-توحید با جمله (لا اله الا انا فاعبدنی) شالوده و زیر بنای مکتب موسی همانند سایر ادیان الهی بر اساس توحید و یگانه پرستی پی ریزی می شود و با امر به نماز که کاملترین چهره های عبادت است پایه های ان استوار می گردد

2-اخلاص در عبادت از کلمه( فاعبدنی) با توجه به جمله قبل استفاده می شود که عبادت فرع بر معرفت خداست و لازمه جدایی ناپذیر خدایی و صاحب اختیاری است واز طرفی همچنان که خدایی خاص خداوند است  عبادت هم باید خاص او باشد و به شرک الوده نگردد. به دیگر سخن گویا خدا می گوید چون تنها من خدا هستم نه هیچ چیز دیگر پس عبادت هم از ان من است و دیگران را در عبادت من شرکت ندهید.

3-ارزش الهی نماز گر چه نماز عبادت است و امر به عبادت در حقیقت امر به نماز هم هست( چون که صد امد نود هم پیش ماست) ولی بیان خصوص نماز نمایانگر اهمیت خاص ان است و این روش(ذکر خاص بعد از عام) در گفتگوهای عمومی نیز رایج است.

4-نماز در ادیان اسمانی جمله( اقم الصلاه) که امر به بر پایی نماز است و دلیل بر پاواجب بودن ان نسان می دهد که نماز در ادیان گذشته هم واجب بوده و اختصاص به دین اسلام ندارد.

5-رابطه خداشناسی با نماز طرح مساله نماز پس از توحید نمایانگر پیوند عمیق و ناگسستنی نماز با خداشناسی است به همین جهت است که نماز در مکتب قران و اهل بیت (ع) بهترین و مطمئن ترین راه نزدیکی به خدا و شناخت  او معرفی شده است(الصلاه قربان کل تقی-نهج البلاغه) نماز وسیله ای است که شخص پرهیزگار را به خدا نزدیک می کند.

6-فلسفه نماز در اخر ایه به فلسفه نماز اشاره می کند و می فرماید (نماز را فقط برای یاد من به پا دارید) پس هدف نهایی نماز به یاد خدا بودن و ذکر او است. ناگفته نماند که ذکر نیز بر دو نوع است (ذکر زبانی و ظاهری-ذکر قلبی و باطنی) نماز کامل نمازی است که هر دو ذکر را دارا باشد.

 

نماز گزاران واقعی 

با اندکی دقت در انچه گذشت به خوبی روشن می شود که معصومین علیهم السلام بهترین نماز گزاران بودند چنانکه در کارهای دیگر نیز بهترینها بودند و حتی ضربت شمشیر انها از عبادت همه امت برتر بود

انان با اگاهی کامل از احکام  و اداب و اسرار نماز کاملترین نماز را به جای می اوردند و در ان هنگام خود را در محضر حق می یافتند با تمام وجودشان در برابر او خضوع و خشوع می کردند وهرگز به جز خدا توجهی نداشتند ما از درک احساس درونی انها در هنگام راز و نیاز ناتوانیم ولی حالات زیبای ظاهری ان دلسوختگان عاشق خدا تا اندازه ای از درون پر غوغای انها حکایت می کند که( از کوزه همان برون تراود که در اوست)

امام علی(ع) فرمود رسول خدا(ص) غذای شام و هیچ چیز دیگر را بر نماز مقدم نمی داشت و انگاه که وقت نماز می شد گویی هیچ دوست و اشنایی ندارد

همچنین وقتی به نماز می ایستاد از ترس خدا رنگ چهره اش می پرید

امیر المومنین(ع) هنگام وضو گرفتن از ترس خدا رنگش دگرگون می شد

فاطمه زهرا(س) وقتی به نماز می ایستاد نفسش به شماره می افتاد رسول اکرم(ص) درباره نماز او فرمود

دخترم فاطمه سرور زنان عالم است هر گاه در محراب نماز به پیشگاه خدا می ایستد نورش برای فرشتگان تجلی می کند و خدای بزرگ به فرشتگان می گوید ای ملائکه من به کنیزم فاطمه که سرور همه کنیزان من است بنگرید که در پیشگاه من ایستاده اندامش از ترس من می لرزد و با تمام وجودش به پرستش من روی اورده است شما را شاهد می گیرم که من شیعیان او را از اتش(دوزخ) ایمن گرداندم

امام حسن مجتبی(ع) نیز هنگام وضو گرفتن رنگ رخسارش دگرگون می شد و اعصابش می لرزید از او سبب را پرسیدند پاسخ داد برای کسی که در پیشگاه صاحب عرش می ایستد شایسته است که رنگ چهره اش زرد شود و بدنش به لرزه افتد

در حالات حضرت امام زین العابدین(ع) اورده اند که روزی به نماز ایستاده بود و فرزند خردسالش-محمد- در چاه نسبتا عمیقی افتاد مادر کودک با دیدن این منظره شیون کنان به سوی چاه دوید واز امام کمک طلبید ولی امام همچنان به نماز مشغول بود وان را به بهترین وجه به پایان برد انگاه نزدیک چاه امد دست دراز کرد(و به قدرت خداوندی) کودک را از چاه دراورد و تحویل مادرش داد وفرمود بکیر ای ضعیف الایمان !من در را بر خدای جبار قرار داشتم اگر از او روی می گرداندم او از من روی می گرداند

امام عسکری(ع) در وقتی که سخت بیمار بود و ساعتهای اخر عمرش را می گذراند برایش دارو اوردند ولی ان را نیاشامید و فرمود نخست اب بیاورید تا وضو بگیرم انگاه نماز صبح را به جای اورد سپس ظرف دارو را بر دهان نهاد که بر اثر لرزش شدید دندانهایش به ظرف می خورد سپس ان حضرت به ملکوت اعلی پیوست

از نظر کمیت نیز اهل بیت(ع) بسیار نماز می خواندند به تسریح قران مجید نماز شب بر پیغمبر(ص) واجب بود وان را در چند مرحله از شب به جای می اورد امیرالمومنین(ع) در هر شب هزار رکعت نماز می خواند چنانکه حضرت سجاد(ع) نیز چنین می کرد همچنین امام حسین(ع) و  

مرحوم سیدبن طاووس در (فلاح السائل) در حالات امام جعفر صادق(ع) می نویسد در نماز قران قرائت می نمود مدهوش گشت. چون به هوش امد از ان حضرت سوال شد چه چیز باعث گشت که حالتان بدان سان گردد؟حضرت فرمودند من پیوسته ایات قران را تکرار می کردم تا به حالی رسیدم که گویا مستقیم از کسی که ایات را نازل فرموده است می شنوم

مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب(منتهی الامال) جلد دوم درباره امام زین العابدین  می نویسد ان حضرت در شبانه روز هزار  رکعت نماز می گذارد و چون وقت نماز می رسید بدنش را لرزه می گرفت ورنگس زرد می گشت و چون به نماز می ایستاد مانند ساقه درختی بود.حرکت نمی کرد مگر انچه که باد اورا حرکت دهد. وچون در قرائت حمد به مالک یوم الدین می رسید چندان ان را مکرر می کردکه نزدیک می گشت قالب تهی کند.و چون سجده می کرد سر از سجده بر نمی داشت تاعرق مبارکش جاری می شد.

شب ها را به عبادت به روز می اورد وروز ها را روزه می داشت.وشب ها چندان نماز می گذاشت که خسته می شد. به حدی که نمی توانست ایستاده حرکت نماید و به فراش خویش خود را برساند.لاجرم مانند کودکان که به راه نیفتاده اند حرکت می نمود تا خود را به فراش خود می رسانید. وچون ماه رمضان می شد تکلم نمی کرد مگر به دعا و تسبیح و استغفار. واز برای ان حضرت خریطه ای بود که در ان تربت مقدس حضرت امام حسین(ع) نهاده بود. گاهی که می خواست سجده کند بر ان تربت سجده می کرد.



نظر  

نوشته شده توسط خادمی در دوشنبه 90/9/28 ساعت 2:7 عصر موضوع | لینک ثابت


نماز پیامبر و ائمه(ع)

نماز 

بر هر مسلمانی لازم است علاوه بر نماز خواندن دیگران را نیز نماز خوان کند و نماز خوانهارا هم به پرپایی نماز مدد رساند چنانکه قران مجید می فرماید  اهل خویش را به نماز فرمان بده و خود نیز بر ان پایدار باش

بسیار روشن است که نخستین بر پادارنده نماز شخصیت عظیم پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت او(ع) هستند چنانکه مدتی تنها پیامبر و علی وخدیجه علیهم السلام نماز جماعت بر پا می داشتند روزی حضرت ابوطالب(ع) همراه پسرش-جعفر- وارد منزل پیامبر(ص) شدو دید پیامبر و علی(ع) مشغول نمازند ابوطالب به جعفر گفت تو نیز کنار پسر عمویت به نماز بایست

سیره اهل بیت وحی گویای ان است که ایشان همواره اولویت نخست را به نماز می دادند و هرگز در بر پایی ان کوتاهی نمی کردند ودر گفتار وکردار از بیگانه و اشنا می خواستند که نماز را به بهترین شکل به جای اورند و خود نیز در حد امکان بر این امر اصرار می ورزیدند

امام باقر(ع) فرمود  رسول خدا(ص) با همسایگان مسجد شرط کرد تا به نماز جماعت حاضر شوند و متخلفان را تهدید کرد که خانه هایشان را اتش خواهد زد

امیرمومنان(ع) در بحبوحه جنگ صفین مراقب خورشید بود ابن عباس پرسید در پی چه هستید؟ فرمود منتظر ظهر هستم تا نماز بخوانیم.گفت ما اینک در حال نبردیم چه وقت نماز خواندن است؟ فرمود ما برای چه با اینها می جنگیم؟جز برای نماز!

ودر واپسین روز زندگی خود در وصیت نامه اش می نویسد

 

 



نظر  

نوشته شده توسط خادمی در دوشنبه 90/9/28 ساعت 1:54 عصر موضوع | لینک ثابت


نماز عارفان: آیت الله حاج سیدنعمت الله جزائری

مرحوم آیت الله حاج سیدنعمت الله جزائری که مرجع تقلید زمان خویش بود در سنین جوانی به ملاقات پیر فرزانه ای نائل آمد و تا آخر عمر شریف آن پیر ، با اسرار مقدسی که از وی آموخت به قلب خویش صفا و جلا بخشید.

 
داستان ایشان از این قرار است که مرحوم آیت الله جزائری در دوران جوانی ، از موطنش اهواز ، برای تبلیغ به محلی به نام پل دختر ، از توابع استان لرستان سفر کرد و در آنجا به اقامه نماز جماعت و ترویج فرهنگ قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پرداخت. در آن محل برنامه مسجدچنین بود که مومنین در ماه مبارک رمضان ، اول در منزل افطار میکردند بعد به مسجد می آمدند و به اقامه نماز جماعت و سایر برنامه ها می پرداختند.

 
مرحوم آیت الله جزائری هم که به شدت مقید به نماز اول وقت بودند ، برای جمع بین این دو قضیه ، از طرف میتی که نماز قضای یقینی داشت ، نائب میشوند و هنگام دخول وقت ، درمنزل ، اول نماز خود را به صورت فرادا میخواندند و بعد از افطار ، در مسجد به نیابت از آن متوفی ، نماز جماعت را برای مامومین اقامه میفرمودند.

 
مرحوم جزائری که در مسجد آن محل منبر میرفتند ، در بین مستمعین متوجه حضور پیرمردی نورانی و ملکوتی میشوند که هر شب ، معمولا در انتهای مسجد مینشیند و منبرشات را استماع میکند . مرحوم جزائری که پی به معنویت ویژه این مرد برده بودند ، تصمیم گرفتند زمینه ای فراهم سارند تا به این وسیله او را بیشتر شناخته و از اسرار معنوی وی مطلع گردند.

 
با همین هدف شبی بعد از منبر نزد این مرد آمده و خطاب به او گفتند : << ماه رمضان رو به اتمام است . همه مردم مرا به خانه خود دعوت کرده اند به جز شما>>.

 
پیرمرد خنده ای کرد و گفت : << فردا شب منزل ما تشریف بیاورید >>.

 
پیرمرد چون میدانست که آقای جزائری نمازش را اول وقت میخواند ، به ایشان گفت : << من هم نمازم را اول وقت میخوانم . لذا غروب تشریف بیاورید تا نمازمان را سر وقت بخوانیم . >> سپس اضافه کرد << اگر از صحرا دیر به منزل رسیدم ، شما داخل منزل من شوید و بمانید تا بیابم.>>.

 
فردای آن شب ، مرحوم جزائری مطابق با وعده ای که کرده بود ، هنگام غروب به منزل آن مرد رفت. وقتی در منزل را کوبید ، همسر پیرمرد ، در را باز کرد و با دیدن آقای جزائری گفت :<< شوهرم هنوز نرسیده ، ولی به من سپرده که شما تشریف فرما شوید من هم خواهم آمد انشاءالله>>.

 
چون وقت نماز داخل شده بود ، مرحوم سید وارد منزل شده و مشغول اذان و اقامه و نماز مغرب گشت. در این بین همسر آن پیرمرد ، برای برداشتن وسیله ای ، به اطاقی که مرحوم جزائری در آن نماز میخوان رفت. وقتی او را درحال نماز دید ، ایستاد و با تعجب به نماز او نگریست تا این که نماز سید تمام شد. همسر آن مرد خطاب به سید گفت :<< چرا اینگونه نماز میخوانید؟>>

 
آقای جزائری گفت : مگر چگونه باید نماز بخوانم؟

 
زن گفت : وقتی نماز میخواندید سروصداها خاموش نشده بود. صدای ولوله حیوانات و بره ها و مرغ و خروسها می آمد. در حالی که وقتی شوهر من نماز میخواند ، هیچ کدام از صداها شنیده نمیشود و گویا در عالمی دیگر غیر از این عالم هستیم.

 
اینجا بود که سید سر نخی از سر پیرمرد به دست آورد و منتظر شد تا با آمدن پیرمرد و نماز خواندن او حقیقت امر برایش مکشوف شود . پیرمرد از صحرا رسید و پس از سلام و احوالپرسی و تکریم سید ، از او پرسید : شما نماز خوانده اید ؟

 
سید گفت : بله

 
پیرمرد وضویی گرفت و مشغول اذان نماز شد. پیرمرد فصلهای اذان را یکی پس از دیگری میگوید و سید هم لحظه به لحظه انتظار میکشد تا آن اتاق غیرعادی را که همسر آن پیرمرد وصف کرده بود ببیند. یعنی آیا ممکن است آن پیرمرد به کمال خلوت حقیقی با حضرت حق رسیده باشد که این امر برای او عادی شده باشد.

 
 

 
اقامه پیرمرد شروع شد و سید با دقت بیشتری به پیرمرد مینگرد. آری . درست است . سر و صدا آرام آرام در حال قطع شدن است . این حال ادامه یافت تا پیرمرد خواست تکبیره الاحرام بگوید.

 
با گفتن الله اکبر ، سکوت مطلق فضا را پر کرد و پیرمرد و سید و آن زن  که نماز جماعت سه نفری ، به امامت پیر تشکیل داده بودند ، دیگر در این عالم نبودند تا صدایی را بشنوند . نماز او یادآور نماز قدوه المصلین حضرت علی (ع) بود. همان نمازی که در آن ، تیر از پای مبارک حضرتش بیرون کشیدند و حضرت متوجه نشدند.

 
شما تصور بفرمائید ، هنگام غروب ، موقع برگشتن گله های گوسفندان و حیوانات دیگر ، از چراگاه که با صدای جرس آویخته بر گردنشان همراه است ، فضای پر سر و صدایی را در روستا ایجاد میکند. بره هایی که از شیرمادر تغذیه میکنند و مادرانشان را صبح هنگام از آنها جدا کرده و به بیابان میبرند ، غروب هنگام ، با آمدن میشها ولوله زیادی راه می اندازند.

 
البته این احتمال هم ممکن است که خاموش شدن این صداها و صدای جرس و خروش آب رودخانه ها و ... با تصرف این مرد در آنها حاصل شده باشد.

 
خلاصه کلام اینکه مرحوم سید تعمت الله ، ارتباطش با این پیر عارف ، از این ملاقات و نماز شروع شد و تا آخر عمر ادامه یافت. به حدی که همه ساله برای تبلیغ به خاطر مصاحبت با این پیرمرد به همین محل می آمد و حتی مرحوم جزائری به طوری مرید ایشان شده بود که بعد از رسیدن به مرجعیت هم ، وصیت فرمود : مرا کنار قبر این پیر فرزانه دفن کنید.

 
مکان شرف یافته به وجود این دو عارف و اصل ، هم اکنون در پل دختر با فاصله چند متری از جاده ، در ضلع جنوبی شهر واقع شده است ، ولی متاسفانه هیچ نام و نشانی بر روی قبر آن مرد گمنام نیست و کسی از نام مبارکش اطلاعی ندارد.

 
این قصه را اولین بار ، حدود ده سال قبل از عارف و واصل ، مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی (قدس سره) شنیدم و جالب این که در آن مجلس ، رفقا در یک حال خوشی فرورفتند که در جلسه حالتی مشابه همان حالت سکوتی که در نماز پیر عارف بود ، حاکم گردید.


 
برگرفته شده از : کتاب غم عشق از عبدالقائم شوشتری



نظر  

نوشته شده توسط خادمی در یکشنبه 90/9/27 ساعت 12:49 عصر موضوع | لینک ثابت